التماس

چاپ شده در شماره 188 ستون نوجوان 

التماس

به دستهای بی رمقت نگاه می کنم و التماسهایی که نگاهم را به چشمانت می دوزد. از تو التماس، و من همیشه در پی اعتراض؛ چقدر سمجی پسر! 

بسته آدامس روی دستانت تمام شدنی نیست. انگار قرار است تا دیر وقت در خیابان بمانی. دارم به این فکر می کنم که چند بهار از زندگیت گذشته! اما یادت باشد مدرسه هم که نروی باز هم آدامس ها روی دستت باد می کنند... 

سماجتت نتیجه بخش می گردد و من با آدامس باد شده ام در خیابان راه می روم و گاهی یادم می رود بند کفشهایم را ببندم.

نظرات 7 + ارسال نظر
سعیده سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ http://makhfipesar.persianblog.ir

سلام خاله
من مامان رهامم
واسه پسرم حرفای قشنگ قشنگ بزار
تا برم واسش بخونم
کار شیرینی رو دست گرفتی
موفق باشی
راستی وبلاگ پسرم الان دچار مشکل شده
به زودی رفع میشه
و منتظر حضور گرمت در اونجا هستم.

باقری سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ http://haqiqat.mihanblog.com


سبک بودن اندیشه
بهلول را گفتند :
سنگینی خواب را سبب چه باشد؟
گفت: " سبک بودن اندیشه "، هر چه اندیشه
سبک باشد، " خواب سنگین گردد"...!!!!
-------------
جنون
کسی بهلول را گفت:
تا چند می خواهی در جنون باشی ؟،
لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش
گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
خیلی:" جنون" می خواهد...!!!!! "


سلام وعرض ادب واحترام به شما بزرگوار

افروغ پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:25 ب.ظ

سلام خانم شهامت خدا قوت.
کار زیبایی رو شروع کردی و امیدوارم همیشه با انرژی و پرتوان باشی.
این شعر هم به یاد کودکی:
دلم برای تو تنگ شده کودکی برگرد
اگر چه نمی شود ولی زورکی برگرد
تو را به یاد آن همه ایام شیرینم
به یاد مزه ی شیرین پولکی برگرد
آخخخخخخخخ یادش به خیر کودکی. دلم خیلی برای اون روزا تنگ شده.
امیدوارم در کارت موفق باشی.
خدانگهدار

فائقه پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ب.ظ http://www.faegheh.blogsky.com

سلام عزیز دلم
واقعا قشنگ بود
و قبلا هم که توی سروش خونده بودمش خیلی خوشم اومده بود
امیدوارم همیشه موفق باشی

فائقه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.faegheh.blogsky.com

سلام
رفتم اون سروشیو که گفته بودم پیدا کردم
یه متنی بود تو مایه های همین متن قشنگ تو و در کمال شرمندگی باید بگم که اشتباه کردم!!!!!
یعنی چون خیلی وقت ژیش خونده بودمش چیز دیگه ای توی ذهنم جا افتاده بود
ببخشید عزیزم

موقق باشی

من کلمه چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام
وقتی من بچه بودم خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد و اشکهای درشتش از پشت عینک با قرآن می آمیخت .آه آن روزهای خوب کجا رفتند .
(من فقط هفت سال دارم تنها کمی گهواره ام بزرگ شده است)
فعلا
مطلب بزنید تو وبلاگمن وقت کنم حتما میام نظر خودمو میدم و تو این زمینه (کودک و نوجوان )کمک میکنم
خدا نگهدار

ساناز یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://khise-khis.blogsky.com

سلام
نمی دونم چرا تو اون وبلاگت نمی شد کامنت گذاشت.
البته خوب شد چون حالا اینجا رو هم دیدم... ایول از هر انگشت یه هنر شاعر!

شاد باشی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد