کفشدوزک و کفشای کهنه

سلام گلای خاله

و این هم یه داستان برای شما. خدا کنه خوشتون بیاد


کفشدوزک و کفشای کهنه

یه روز آقا کفش دوزک مهربون نشسته بود رو شاخه درخت و داشت غصه میخورد. سنجاقک پرواز کنان اومد و گفت: آهای کفشدوزک جون چرا ناراحتی؟! کفشدوزک سرش رو بالا گرفت و گفت: سنجاقک کوچولو الان یک هفته است که هیچ کفشی پاره نشده، تا من اونو بدوزم.

سنجاقک کوچولو در حالی که می خندید، گفت: کفشدوزک جون یعنی تو نشستی و زانوی غم به بغل گرفتی که، کاش یه نفر کفشش پاره می شد تا تو اونو بدوزی؟!

کفشدوزک با غصه گفت: آخه من فقط بلدم کفش بدوزم. خب چه جوری پول در بیارم تا برای خاله سوسکه و نی نی هام غذا بخرم؟!

سنجاقک کوچولو فکری کرد و گفت: کفشدوزک جون هزار پا کفشاش کهنه و دور ریختنی شدن. من اونو اینجا میارم و تو براش کفشای نو بدوز... و در حالی که از خنده نمی تونست خودش رو کنترل کنه ادامه داد: فکر می کنم دوخت کفشاش چند ماهی طول بکشه! و بعد پرواز کرد و رفت تا هزار پا رو بیاره.  کفشدوزک خیلی خوشحال شد و قبل از پرواز سنجاقک، به خاطر هم فکری و مهربونیش ازش تشکر کرد.

نظرات 5 + ارسال نظر
مهسا مامان نورا سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ب.ظ http://noorajan.niniweblog.com

عزیزم زهره جون خیلی باحال بود.والبته آموزنده بود.

سلام
ممنون مهسای عزیز

مادر آتیلا سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:37 ب.ظ http://atilajonam.blogfa.com

دستت درد نکنه خاله زوزی جون .....آتیلا کلی خوشش اومد....

سلام فرناز جون
خیلی خوشحالم کردی
زنده باشه الهی

سپیده عمه آریانا چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ http://littleangle.persianblog.ir/

ممنونم عزیزم از بابت قصه قشنگتون .
الهی همیشه موفق و خوشبخت باشی خاله مهربون بچه ها

سلام سپیده جون
خواهش میکنم
ممنون از دعای پر مهرت

دل آرام جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:12 ب.ظ http://www.sheitoni.com

سلام تولید کننده انواع عروسک و اسباب بازی هستم در صورت امکان از سایت ما دیدن کنید موفق و سربلند باشید

مهسا مامان نورا یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:47 ب.ظ http://noorajan.niniweblog.com

ما اپیم

مرسی که خبرم کردی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد