یه دعای کوچولو







                                                         خدای مهربون ازت یه نی نی میخوام


 

یونا جون تولدت مبارک

یه سلام لطیف به رنگ گلای مهربونی یعنی بچه ها

یه روز خوب و یه حس خوب.....

روزی  که خدای مهربون یه فرشته ی کوچولو رو برامون هدیه داد، 28 مرداد ماه سال 85 بود.

همه خوشحال بودن .... و یونای عزیز در آغوش مادر آروم....

پسر دوست داشتنی ما! به یمن ورودت به این دنیا پرنده ها آواز خوندن. از دیدن تو گلها شکفتن. خدا خوشبختی رو برای مامان و بابا به ارمغان آورد. و یه عالمه اتفاق خوب

وقتی مامان لیلی گونه ی برگ گلت رو بوسید، تو خوابیده بودی. درست مثل فرشته ها

تولدت مبارک یونا جوووووون.

عاشقتیم

تولدت مبارک نورای عزیز


       سلام دوستای گل من

        

                        گرچه کمی دیر شده ولی میخوام از اینجا تولد نورای عزیزم رو به مهسا جون تبریک بگم. الهی صد ساله بشی خاله جون

 

    لپای گل انداخنه تو رو میشه بوسید؟!!! میشه واسه چند لحظه حس کرد تو بهشتی و گونه یه پری با لباس سپید و بالای حریر رو داری با لبات نوازش می کنی! دختر بهار، الهه ی نور ، فرشته خانومی دنیا همیشه به کامت باشه. نبینه مامان غمتو....

به فرداها لبخند بزن. به فردایی که قراره همه خوشبختی دنیاشو برای تو به ارمغان بیاره. این فکر که یه روز تو رو در آغوش بگیرم یه لحظه ازمن دور نمیشه. هر وقت میام به اون خونه مجازی ناخودآگاه دلم میگیره چون از اعماق وجودم حضور تو رو در کنار میخوام. اما فاصله بین ما این اجازه رو نمیده. نورا کوچولو خیلی دوستت دارم. آره میشه با دیدن چند تا عکس عاشق و دلبسته یه دخمل کوچولو شد! من اینو باور کردم..............

منتظر اون روز می مونم.

کفشدوزک و کفشای کهنه

سلام گلای خاله

و این هم یه داستان برای شما. خدا کنه خوشتون بیاد


کفشدوزک و کفشای کهنه

یه روز آقا کفش دوزک مهربون نشسته بود رو شاخه درخت و داشت غصه میخورد. سنجاقک پرواز کنان اومد و گفت: آهای کفشدوزک جون چرا ناراحتی؟! کفشدوزک سرش رو بالا گرفت و گفت: سنجاقک کوچولو الان یک هفته است که هیچ کفشی پاره نشده، تا من اونو بدوزم.

سنجاقک کوچولو در حالی که می خندید، گفت: کفشدوزک جون یعنی تو نشستی و زانوی غم به بغل گرفتی که، کاش یه نفر کفشش پاره می شد تا تو اونو بدوزی؟!

کفشدوزک با غصه گفت: آخه من فقط بلدم کفش بدوزم. خب چه جوری پول در بیارم تا برای خاله سوسکه و نی نی هام غذا بخرم؟!

سنجاقک کوچولو فکری کرد و گفت: کفشدوزک جون هزار پا کفشاش کهنه و دور ریختنی شدن. من اونو اینجا میارم و تو براش کفشای نو بدوز... و در حالی که از خنده نمی تونست خودش رو کنترل کنه ادامه داد: فکر می کنم دوخت کفشاش چند ماهی طول بکشه! و بعد پرواز کرد و رفت تا هزار پا رو بیاره.  کفشدوزک خیلی خوشحال شد و قبل از پرواز سنجاقک، به خاطر هم فکری و مهربونیش ازش تشکر کرد.